هر روز
در زندان خود
پرسه زنان
می پرسم از زندانیان دیگر هم بند:
((مانده از امروز
تا روز رهایی
چند؟))
پی نوشت1: این شعر کار دوست عزیز حامد حبیبی از کتابی به همین نام... حال و هوای این روزهام با همین چند خط ساده گره خورده
پی نوشت 2: کم کار نیستم هنوز قلم زدن تنها کاری که بلدم درست وغلط بودنش بماند.
پی نوشت 3: سالمم وآزاد تنها برای فردا ها نگرانم
یه جوری گفتی "قلم میزنم" گفتم رو سنگ تیشه میزنی ! یه کم لطافت برای قلم هرچند که بد نیست ولی با همین لطافت باید مثل پتک باشه !
پاسخحذفسلام رفیق!پیدا کردن ات سخت شده!خبر های بدی در موردت شنیدم خیلی نگران بودم اومدم اینجا دیدم هنوز هستی...مواظب باش اما ساکت نشو
پاسخحذفراستی یلدا ...چی بگم !
اين جهان پر از صدای پای مردمی است همچنان که روی ترا میبوسند درذهن خود طناب دار ترا میبافند
پاسخحذف